وقتی به دشمنان و دوستان پیامبر در دوره رسالت در مکه نگاه می کنیم از هر قبیله ای وجود دارد از بنی هاشم، بنی مخزوم، بنی عبدالدار، بنی امیه، بنی اسد، بنی سهم و سایر قبایل گرچه دوست و دشمن در قبایل میزانی متفاوت داشته است اما حرکت پیامبر در واقع یک به هم ریختگی در قبایل ایجاد کرده و نه تنها در میان قبایل برخی اسلام آورده و برخی در مخالفت با اسلام سر سختانه عمل می کردند بلکه برخی از بردگان که تا قبل از انقلاب پیامبر محلی از اعراب نداشتند اکنون دارای قدرت و قبیله ای بزرگ تر به نام اسلام شده بودند؛ همین علت بسیاری از دشمنی ها شد زیرا منافع بسیاری با خطر روبرو شده بود.
اما برخی دیگر از افراد بودند که حتی اگر منافعی در قبل داشتند با این حرکتی که ایجاد شده بود به دنبال منافعی جدیدی شدند و یا منافعی را از صفر برای خود ایجاد نمودند از جمله این افراد مثلث سه نفره ای از قبایل مختلف بود که بسیار موفق عمل کرد شامل ابوبکر عبدالله بن عثمان تیمی، ابوحفص عمر بن خطاب عدی و ابوعبیده جراح که مصداق کامل منافقین طمعی بودند و به طمع منافعی جدید در جرگه مسلمانان نفوذ کردند.
ارتباط با یهود و اقداماتی که این قوم در ضدیت با اسلام از طریق اعراب انجام دادند چیزی نبود که در مورد این افراد تنها صادق باشد که در مورد بسیاری از دشمنان که در قبل نیز نام برده شد این ارتباط وجود داشته و ایجاد ارتباط بین اعراب و یهودیان امری عادی بوده است.
در این میان ابوبکر به عنوان راس این مثلث بیشترین ارتباط و نزدیکی را با عمر داشت و دوستى آنها قدیمى بود و به دوران پیش از هجرت باز مى گشت. پس از هجرت مسلمانان به مدینه نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در حد امکان بین مسلمانان برادرى برقرار کرد و بین ابابکر و عمر نیز برادرى برقرار کرد و افرادى که با یکدیگر دوست بودند و اخلاق شان موافق یکدیگر بود را برادر قرار مى داد.
این مثلث در کنار هم به دنبال فرصت هایی بودندو یارگیری هایی هم داشتنند، در این باند که بعدها گسترش یافتند ابوبکر نقش هدایت سیاسی، عمر نقش هدایت نظامی و ابوعبیده نقش هدایت امنیتی را داشتند و بدین شکل گروهکی موثر ایجاد نمودند.
البته این گروهک منفعت گرا، دارای انسجام کاملی نبود همانطور که در مورد خلافت نیز بین ابابکر و عمر رقابت صورت گرفت؛ عمر مى گوید: خود را آماده کرده بودم که پیش روى ابابکر سخنرانى کنم و هنگامى که خواستم سخن بگویم ابوبکر گفت: دست نگه دار ...( الکامل فى التاریخ، این الأثیر، بیروت، چاپ دار صادر، ح 2، ص 327.) شهرستانى مى نویسد که عمر گفت: در راه خود را آماده مى کردم که چه سخنى بگویم; هنگامى که به سقیفه رسیدیم خواستم سخن بگویم که ابابکر گفت: ساکت بمان اى عمر!( الملل و النحل، الشهرستانى، ج 1، ص 24.)
واگر به روزهاى بیمارى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باز گردیم مى بینیم که بین حفصه و عایشه در مورد امامت نماز به جاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درگیرى بوده است; زیرا عایشه به آن حضرت عرض کرد: کاش ابوبکر را براى نمازگزاردن مى فرستادى! و حفصه نیز گفت: کاش عمر را مى فرستادى از این جا، درگیرى بین عمر و ابابکر بر سر زعامت در رفتار حفصه و عایشه نیز هویدا مى شود. پس از بالا گرفتن اختلاف و درگیرى بین عایشه و حفصه، عایشه بلال را فرستاد تا از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، ابابکر را براى امامت نماز معرفى کند، که در این هنگام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)خشمگین شد و فرمود: شما، هم داستانان یوسف(علیه السلام) هستید. این، بزرگ ترین توهین نسبت به عایشه و طرفدارانش بود.
البته باید توجه داشت که با آن که این دو نفر در برخى موارد اختلافاتى داشتند، ولى زمانى طولانى با یکدیگر کار مى کردند و این دو تن با عایشه و حفصه گروهى هم فکر و هم اعتقاد را تشکیل داده بودند که در موارد بسیارى این وحدت عمل نمودار مى شود. ابابکر و عمر گروهى بالاتر از این داشتند; عبدالرحمان بن عوف، سعدبن ابى وقاص، ابى عبیدة بن جرّاح، سالم (غلام ابى حذیفه)، مغیرة بن شعبه، محمد بن مسلمه، اسید بن حُضَیر، بشیر بن سعد، خالدبن ولید، عثمان بن عفّان، معاویة بن ابى سفیان، ابو موسى اشعرى، عمروبن عاص، عکرمه بن ابى جهل از جمله این گروه هستند.
ابوبکر و عمر در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز همکارى داشتند و کارها و نظراتشان در بیشتر زمان ها نزدیک به هم بود. زمانى که نرمى و ملایمت بر ابوبکر چیره مى شد حالت خشونت و عصبانیت نیز بر عمر چیره مى گشت. البته این دو تن در بسیارى صفات و حالات با یکدیگر نزدیک بودند; براى مثال، در مورد قبیله هاى قریش و لازم بودن خلافت همیشگى، ایشان اتفاق نظر داشتند و فرق بین قریشیان مهاجر و طلیق (آزاد شده) قایل نبودند، و بالاخره قریش را بر تمام قبیله هاى عرب و عجم ترجیح مى دادند. ترجیح و برترى دادن قریش بر دیگر قبیله هاى عرب باعث شد بسیارى از قبایل عرب از اسلام رو گردان شوند و راه ارتداد را پیش بگیرند.
عمر و ابابکر در مورد ضرورت دور کردن انصار از خلافت نیز هم عقیده بودند، چنان که لازم مى دانستند بنى هاشم از خلافت نیز از حکومت دور بمانند و به طور عملى بنى هاشم را از زمام دارى مسلمانان دور کردند و عثمان و معاویه و جانشینان شان نیز همین شیوه را پیش گرفتند و این کارها را بر اساس تئورى ناموزون: (جمع نشدن نبوت و خلافت در یک خاندان) انجام مى دادند!
ابابکر و عمر در مورد «امکان عمل نکردن به نص شرعى» نیز هم رأى بودند و در موقع نیاز این کار را روا مى دانستند و این کارشان بر اساس نظریه «مصلحت اندیشى» انجام شد. موضوع بسیار خطرناک دیگرى نیز مورد نظر ابابکر و عمر بود یعنى «اکتفا به قرآن تنها»; چنان که عمر در کودتاى خود در روز پنج شنبه در منزل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)مى گوید: «کتاب خدا ما را بس است.»
مغیره بن شعبه از کسانى است که در راه اندازى سقیفه به عنوان عامل آن سه نفر، نقش مهم و اساسى داشته است; همان سقیفه اى که در زمان اشتغال بنى هاشم و مردم به مراسم خاکسپارى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر پا شد. هم چنین. او نقش کلیدى در ماجراهاى پیش از سقیفه و توطئه و پیمان شوم براى دستیابى به خلافت و نیز در کارهاى پس از سقیفه ایفا کرد، و بدین جهت به بالاترین پُست ها در سلطنت دست یافت، و ابوموسى اشعرى نیز همین گونه بود.
حقیقت آن است که درک درست رخدادهایى که پس از رسول خدا (ص) ، در ارتباط با رهبرى جامعه افتاد، بدون توجه به جناح بندیهاى موجود در مدینه آن روز ممکن نیست. یک گروه مهم انصار بودند که از جریان فتح مکه به این طرف در اندیشه مشکلات پس از رحلت رسول خدا (ص) افتاده و نگران آینده خود بودند، آنان به دلیل ترسى که از تسلط قریش داشتند، بىتوجه به بیعتى که در غدیر با امام على (ع) کرده بودند- و شاید احتمال موفقیت او را نمىدادند- در سقیفه اجتماع کردند. حباب بن منذر یکى از سران انصار، در سخنان خود در سقیفه، انصار را برتر از قریش دانسته و گفت: این شمشیر آنان بوده که اسلام را پیروز کرده است. او خطاب به انصار گفت: اینان[مهاجران]از فئ شما و زیر سایه شما هستند و جرات مخالفتبا شما را ندارند. از سخنان حباب چنین به دست مىآید که آنچه انصار را به این اقدام نسنجیده واداشت، ترس همراه با رقابت در برابر قریش بوده است. از سوى دیگر، چند نفر از مهاجران که در دو هفته پایان حیات رسول خدا (ص) دستبه اقدامات مشکوکى زده بودند، با شنیدن اجتماع سقیفه، به سرعتبه آن محل رفته و به بحث و گفتگو با انصار پرداختند.
پیش از آمدن مهاجران به سقیفه، میان انصار بحث و گفتگوى فراوانى شد. یکى از انصار گفت: شخصى را برگزینید که قریش ملاحظه هیبت او را بکند و انصار از او ایمن باشند. کسانى سعد بن عباده را پیشنهاد کردند. اسید بن حضیر که از اشراف اوس بود به مخالفتبرخاست. او گفت: خلافتباید در قریش بماند. دیگران بر ضد او سخن گفتند;بشیر بن سعد نیز از قریش دفاع کرد. عویم بن ساعده گفت: خلافت جز از آن اهل بیت نبوت نخواهد بود، همان جایى قرارش دهید که خدا قرار داده است. گزارش ابن اعثم نشانگر تضاد و رقابت داخلى انصار است.
اسید بن حضیر از اوس و بشیر بن سعد عموزاده سعد بن عباده، اولین افراد انصارى بودند که در سقیفه با ابو بکر بیعت کردند. مىدانیم که بعدها انصار از تسلط قریش ناراضى گشتند. به روایت زبیر بن بکار، اوسیان مىگفتند: اول بار بشیر بن سعد خزرجى بیعت کرده;و خزرجیان مىگفتند: اول بار اسید بن حضیر بیعت کرده است! این قابتبراى ابوبکر شناخته شده بود لذا در همان سقیفه گفت: اگر خزرجیان بر این «امر» تسلط یابند اوسیان از آن نخواهند گذشت، و اگر اوسیان قدرت را بدست گیرند خزرجیان از آن نخواهند گذشت;در آن صورت همیشه میان آنان کشت و کشتار خواهد بود. به گزارش یعقوبى، عبد الرحمن بن عوف نیز در سقیفه بوده است. این سخن نادرست است. آنچه یعقوبى از او نقل کرده مطلبى است که وى فرداى آن روز در مسجد گفته است: او خطاب به انصار گفت: شما گرچه اهل فضل هستید اما در میان شما کسى همانند ابوبکر، عمر و على (ع) نیست. در این وقت منذر بن ارقم برخاست و گفت: ما برترى کسانى که از آنها نام بردى انکار نمىکنیم;در میان این افراد کسى هست که اگر این «امر» را مطالبه کند با او نزاع نخواهد شد و مقصود او على بن ابى طالب (ع) بود. آنگاه بشیر بن سعد و اسید بن حضیر برخاسته، بیعت کردند;پس از آن دیگران بیعت کردند به گونهاى که نزدیک بود سعد بن عباده زیر دست و پا کشته شود. در این قتبراء بن عازب به در خانه بنى هاشم آمده و گفت: با ابو بکر بیعتشد. آنان گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد، ما اولاى به محمد (ص) هستیم!عباس گفت: به خداى کعبه چنین کردند. یعقوبى مىافزاید: مهاجرین و انصار هیچ شکى درباره على (ع) نداشتند.
مدیر وبلاگ یه حول و قوه الهی این وبلاگ محلی برای ارائه نگاهی نو به پدیده های اجتماعی از دریچه استراتژی است که امیدوارم مورد رضای خدا قرار بگیرد. |